علی تب کرده من
شنبه 7/8/1390ساعت ٩ صبح بعد از اینکه کلی با هم بازی کردیم و تو هم کلی برام آواز خوندی، با دایی احمد رفتیم درمانگاه برای واکسن دو ماهگی گل پسرم. اینقدر تو بغلم محکم دست و پا می زدی که پاپوشتو کندی و من اصلا متوجه نشدم. همش نگات می کردم و چون می دونستم قراره چی پیش بیاد یه بغض گنده تو گلوم گیر کرده بود.خوشبختانه درمانگاه زیاد شلوغ نبود و خیلی زود نوبتمون شد. اول رفتیم اتاق چکاپ . قد و وزنتو اندازه گرفتن اونجا هم حسابی خودتو واسه خانوم بهیار لوس کردی خانومه کلی ازت خوشش اومده بود تو هم هی دست و پا می زدی و واسش می خندیدی کیشمیشی... خوشبختانه نمودار رشدت رضایت بخش و نرمال بود: وزن ٥٩٠٠ گرم، قد ٥٩.٥ سانت و دو...